در مدرسه ای یک آزمون برگزار شد. بچه هایی از کلاس یک و دو نمرات کامل کسب کردند. به بچه های برتر کلاس یک گفته شد که سوالات ساده بودند و چنین نتیجه ای انتظار می رفت ولی از بچه های کلاس دو تمجید شد و بهشون گفته شد که نمرات عالی نتیجه سخت کوشی و زحمات خودشون بود.
ماه آینده مجددا آزمونی برگزار شد که سخت تر از آزمون قبل بود. اینبار بچه های کلاس اول که موفقیت خودشون رو سادگی سوالات (تاثیر محیط) می دونستند نسبت به بچه های کلاس دوم که عامل موفقیتشون رو از خودشون (درونی) می دونستند در مقابل سوالات سخت (شرایط جدید) شکست خوردند.
ممکنه بعدا دیدگاهم عوض بشه ولی چیزی که الان بهش معتقدم اینکه آدم ها دو دسته اند. یا غالب و یا مغلوب.
آدم هایی که بر خیلی چیزاها غالب شدن مثلا: خواسته های بی ارزششون، احساسات مزاحم و... به هر خواسته که داشتن رسیدن و کسایی که حتی مغلوب چیزای کوچیک شدن از مطلوبشون به هر نحوی دور شدن.
انگار آدم های مغلوب توی مسابقه دو بعد از صوت داور احساس می کنند پاهاشون روی خط شروع به طرز محکمی چسبیده و نمی تونن تکون بخورن و هر لحظه ته دلشون سنگین تر میشه.
توی جمع توسط یه دیوار نامرئی محاصره شدند و یادشون نمیاد چطور یه «لبخند واقعی» بزنند.
آدم های مغلوب فکر می کنند که لیاقت وجود داشتند ندارند و دارند اشتباه زندگی می کنند و باید ورق برگرده و از صفر شروع کنند.
تعداد آدم های مغلوب هر روز بیشتر و بیشتر میشه چون واقعا زمین روی محور مورد علاقه اونها نمی چرخه.
آدم های غالب چطور؟ خب اونها احتمالا همه اونها «موفق تر» از آدم های مغلوب نیستند ولی یه پروانه ته دلشون دارند که قلبشون رو اکلیلی می کنه.
می پرسی پروانه چیه؟ خب عزیزم، اون می تونه خیلی چیزا باشه ولی از اسمش پیداست که یه عامل درونیه!
یه دلگرمی خوب می تونه رسیدن به یه خواسته کوچیک یا بزرگ باشه، بازتاب رفتار خوب باشه، یه چیز دوستداشتنی باشه و ...
هر چیزی مثل یه دلیل مهم برای زندگی کردن یا چیزی یا کسی که بهت بگه «تو به اندازه کافی خوبی. لطفا ادامه بده.»
- Eva ..
- Wednesday 9 Esfand 02