پرسید زندگی را در چه میبینی، او جواب داد "در خیال پردازی".

همینقدر ساده! انسان به امید زنده است و در خیال هایش زندگی می کند.

خیالهای گاه آرمانی و گاه ساده. همواره برای لبخند زدن خیال می کند.

برای ادامه دادن خیال می کند. "اگر همانطور شود که می خواهم آن وقت من..."

آن چیزی که در ذهنش می پروراند آنچنان شیرین بوده که لبخندی می زند و به امید تجربه آن ادامه می دهد. زندگی همینقدر ساده است. گاه آن خیال دلچسب از راه می رسد و دنبال خیالی دیگری خواهند رفت و گاه همراه با همان دل شیرین خاموش می شوند و از ریل قطار زندگی ناپدید.

و آنگاه که تنها روزنه امید کسی خاموش شود خود به دنبال پایان بازی خواهد رفت.

و گاه آنچنان در دریای خیال غرق می شوند که فروغ زندگی را کنار زده و در تاریکی فرو می روند. 

چه بازی عجیبیست! بگذارید در اعماق تاریکی سیر کنم، شاید پرتو گم گشته خود را بیابم.